جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ |۲۰ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 22, 2024
علینقی دشتی میانخره ای

حوزه/مرحوم آقا سیدعلی نقی حسینی دشتی فرزندحاج سیدمحمد در سال ۱۲۴۲ش در روستای میانخره از توابع شهرستان دشتی دیده به جهان گشود. در زندگی بسیار منظم و با فراست بود. مطالعه و دانش اندوزی گمشده آن بزرگوار و در کسب معرفت سیری ناپذیر بود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» از بوشهر، علما و بزرگان همواره در طول تاریخ کشور نقش موثری در مبارزه و استعمارستیزی داشته اند و سبب شدند تا دست بیگانگان از این کشور کوتاه شود؛ در این راستا خبرگزاری حوزه قصد دارد تا به معرفی علمای مبارز و استعمارستیز استان بوشهر بپردازد.

علی نقی دشتی میانخره ای

مرحوم آقا سیدعلی نقی حسینی دشتی فرزندحاج سیدمحمد در سال ۱۲۴۲ش در روستای میانخره از توابع شهرستان دشتی دیده به جهان گشود. در زندگی بسیار منظم و با فراست بود. مطالعه و دانش اندوزی گمشده آن بزرگوار ودر کسب معرفت سیری ناپذیر بود.

یکی دیگر از خصوصیات بارز ایشان داشتن طبع شعر است  كه نمونه ای از دو بیتی های ایشان بسیار در محافل و مجالس خوانده می شود و در قسمت خاتمه دیوان محزون دشتی اشعاری از آقا علی نقی آورده شده است علاقه مندان می توانند با مراجعه به دیوان ایشان این اشعار ببیند و دیگر سرودن الفیه ای كه بنا به فرموده ی مرحوم آیت الله گلپایگانی اگر الفیه آقا علی نقی كامل می شد الفیه ابن مالك را از مدارس بیرون می كرد. ناگفته نماند الفیه هزار بیت شعر است كه مضامین نحوی دارد.

دیگر یادداشت وقایع و خاطرات روزانه زندگی اعم از سفر و غیره است. قلم شیوای ایشان هر خواننده ای را جذب می کند. از میان آثار نثری ایشان به زبان فارسی می توان به سفرنامه دشتی اشاره کرد. سفرنامه خوزستان، دیدار حجاج بیت الله،شجره نامه سادات میانخره، بردخون ودشتی از دیگر آثار آن مرحوم است.

در مسایل اجتماعی و سیاسی زمان خود صاحب اطلاع و نفوذ بود و در قیام دلیر مردان دشتی و تنگستان با فتوا و تشویق سران محلی نقشی موثر ایفا کرد.

سرانجام این آفتاب درخشان زهد وعلم و تقوی در سال ۱۳۱۸ش در روستای میانخره دار فانی را وداع گفته ودر همانجا مدفون است.

نمونه ای از دوبیتی های آقا علی نقی در قسمت خاتمه دیوان محزون دشتی

زهجرانت مرا داغــــیست بر دل         که تا محشر به جان بگرفته منزل

پس از صد سال گر خاکم ببویند          کنند اشمام بوی سوزم از گل

* * * * *

دریغا کز چمن سرو روان رفت           بهـــــار عمـــــر بر باد خزان رفت

به صد حسرت به هنگام جوانی          به جا ماندم چو گرد کاروان رفت

* * * * *

به حسرت زیر خاک تیره خفتم          رموز سوز ذل با کس نگفتم

هر آن لاله که از خاکم بروید          نشان زان داغ دارد کش نهفتم

* * * * *

اجل از ما بــرد هر روز یـاری          هــم روزی بـــرد ما را به زاری

نبودی کاش رسم وصل و هجران          گه تا دل را نبو د این داغ داری

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha